عاشقی بر روی کاغذ حرف دل را می نوشت
با خودش با ناله و گریان چنین ها می نوشت
ای خدا من مانده ام در کار این دنیای تو
که چرا کردی چنین پیش همه ما را تو زشت
همه میدانند که او یک باغبان خوب بود
چون که نوبت به نهال ما رسید اینجور کشت
رهگذر پیری که آنجا می گذشت گفت ای جوان
از که مینالی که تقدیر سرنوشت ها را نوشت
بوستان علی نجم الدینی و گزیده خاطراتش...برچسب : نویسنده : calinj7 بازدید : 235