گدا

ساخت وبلاگ

سر راهم بدیدم من گدایی

که میگفت ای خداوندا کجایی

ذلیل و خار گشتم تا بیفتم

برای لقمه نانی من به پایی

شدم هر روز و شب رسوای عالم

خودت ده روزی ام را گر خدایی

همه شب خواب می بینم که من هم

یکی شب خفته ام اندر سرایی

خودت دانی که من چیزی ندارم

به غیر از درد و رنج چیزی ندادی

چو دیدم آن گدا را من بگفتم

خدایا شکر بر آنچه که دادی

بوستان علی نجم الدینی و گزیده خاطراتش...
ما را در سایت بوستان علی نجم الدینی و گزیده خاطراتش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : calinj7 بازدید : 208 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 6:08