در سرای عاشقی گفتی به ما تو ناکسی
در وجودم شعله زد با حرف تو صد آتشی
با نگاهت میرسانی یار دیگر با تو هست
یار دیگر درد نیست چون درد او درد من است
هرچه از خوبی بگفتم ناز کردی باز همش
قیمت نازت خریدن کمرم را ساخت خم
مشت یارت کرده بود زیر چشمم را کبود
هرچه دیدم از خودم بود و گناه تو نبود
بوستان علی نجم الدینی و گزیده خاطراتش...برچسب : نویسنده : calinj7 بازدید : 233